هدف اصلی تعلیم و تربیت
تربیت عبارت است از «آگاهی دادن». هدف این است که به فراگیر این امکان را بدهیم که نسبت به استعدادها دقیق، باهوش یا هوشیار شود.
پائولو فرر Paulo Freire ، در کتاب آموزش ستمدیدگانه این نکته را واضح تر ساخته است. فرر Freire اظهار می دارد که مردم غالب بدان سبب ستم می بینند که در نقش «میزبان» ستمگران ظاهر می شوند. ظالم شخص یا چیزی است که به نحو فراگیر مانند شخص یا شیء با نفوذ عمل می کند و ستمدیده، آن را بدون انتقاد پذیرفته یا انتخاب می کند. از دید فرر هر جا که خود آگاهی شخصی این طور توصیف می شود که «وجود داشتن یعنی شبیه بودن، و شبیه بودن یعنی شبیه ظالم بودن»، ستمگری وجود خواهد داشت. مظلومیت یا همان انفعال است یا آن را تقویت می کند و شاید تا اندازهای امنیت در انفعال باشد، چرا که هیچ چیز در مخاطره نیست. به نظر فرر تعلیم و تربیتی که آزادی می دهد با سختی همراه است، زیرا مثل تولد کودک، انسان را به دنیا می آورد. این تعلیم و تربیت را نمی توان با آرمانگرایی یا صرف حرف زدن به دست آورد، بلکه چیزی است که با عمل هدفمند بدان می رسیم. از دیدگاه پدیدارشناختی، تعلیم و تربیت آزاد قبل از هر چیز این نگرش را به وجود می آورد که دنیای مظلومیت، جهان بسته ای که راه فرار ندارد، نیست.
برعکس، استثمار موقعیت محدود کننده ای است که می توان آن را تغییر داد. با این حال، این نگرش آزمایشی و موقت است، چون باید موجب عملی شود که در صدد تغییر موقعیتهای موجود باشد. اهمیت پدیدارشناختی این دیدگاه تربیتی در آن است که چگونه موقعیتها را درک می کنیم، یا موقعیتها چگونه خود را به ادراک نشان می دهد. یک طرف نگرش ظالمانه جبرگرا قرار دارد که معتقد است وضع موجود تغییر ناپذیر است. در طرف دیگر، نگرش آزاد نمی پذیرد که وضع موجود اجتناب ناپذیر باشد، بلکه به تواناییها توجه دارد، به دنیایی که باید با کردار یا عمل هدفمند پدید آید.
به قول ماکسین گرین Maxine Greene تربیت عبارت است از «آگاهی دادن». هدف این است که به فراگیر این امکان را بدهیم که نسبت به استعدادها دقیق، باهوش یا هوشیار شود. چیزهای زیادی در زندگی جدید مانع هوشیاری می شود، انسانهای بسیار در جوامعی زندگی می کنند که کاغذبازی خفقان آور و مصرف گرایی خسته کننده مشخصه آنهاست. دیگران از فقر و جهل جانکاه رنج می برند. این عوامل و جز اینها انفعال را در موقعیتهای سلطه و فقدان قدرت تضمین می کند. با این حال، گرین با قوت اظهار می کند که افراد با تلاش آگاهانه برای حفظ هوشیاری خود، با تفکر پیرامون موقعیت جهانی، با بررسی نیروهایی که به نظر می رسد بر آنها سلطه دارد، و با تفسیر تجربیات جاری خود می توانند بر این احساسات غلبه کنند. برای دستیابی به این آگاهی گسترده، آموزش و پرورش می تواند به طور فوق العاده ای کمک کند.
اما این کار باید به روش صحیحی درک و اجرا شود. این بدان معناست که یک مربی سلسله مراتب اداری حاکم را به عنوان امری اجتناب ناپذیر تلقی نکند، بلکه توجه داشته باشد که سلسله مراتب را انسانها به وجود آورده اند نه آن که بخشی از یک نظام غیر قابل اجتناب در جهان باشد. به علاوه، رشد آگاهی درباره چیزهایی مثل موضوعات کلاسی که در کشور تصویب شده، برنامه های دشوار اجباری یا برنامه ای که از سوی گروههای ذی نفع و قدرتمند سیاسی اجرا شده را در بر می گیرد. این به معنای آن است که نسبت به موضوعات اخلاقی که در اموری همچون برنامه های دشوار اجباری - که به ناحق باعث تبعیض می شود - یا هرگونه مخالفت با فعالیتهای سازمان یافته ای که در فعالیت تربیتی آزاد نقش دارد، آگاهی حاصل شود. بالاخره، این بدان معناست که مربی باید توان پدیدارشناختی و تفسیری خود را افزایش دهد تا این موقعیتها را توضیح دهد و به فراگیران کمک کند تا تواناییهای مشابه را افزایش دهند. مردم باید یاد بگیرند تا آداب و رسوم ساده و فشار برای همراهی با گروههای تبهکار را بر اساس اصول اخلاقی منتخب ارزیابی کنند. آنها باید با توانایی آشنا شوند تا کاملا آگاه گردند.
به رغم آن که اگزیستانسیالیستها در ظاهر به اندیشههای ضد عقلائی تمایل دارند، اما قطعة از ضدیت با عقل حمایت نکرده، آن را هدف خود قرار نداده اند. بر عکس، کوشش آنان این بوده که با ضدیت عقل به عنوان یک بعد از موقعیت انسانی مبارزه کرده، آن را به وضعیت شایسته ای تبدیل کنند. بسیاری از اگزیستانسیالیستها درباره «جنبه فاجعه آمیز زندگی» صحبت کرده اند، و بخش بزرگی از آن فاجعه ضدیت با عقل است. پدیدارشناسی کمک میکند تا موقعیت ضد عقل به وضعیتی معقول تبدیل شود، چون تأکید پدیدارشناسی بر توصیف عقلانی است.
با کاربرد پدیدارشناسی در تعلیم و تربیت، بر کمک به فراگیران به منظور درک تجربه زندگی تأکید شده است. همان طور که دونالد وندنبرگ گفته، تعلیم و تربیت در پی آن است که شخص، تا آن جا که برای یک انسان میسر است، خردمند شود. بنابراین خردمندی باید به عنوان یکی از اهداف تربیتی فیلسوف اگزیستانسیالیست پدیدارشناس به سیاهه یاد شده افزوده گردد.
گرین می گوید یکی از مسائل جهان معاصر، تضاد شدید طرفداران مرجعیت علم در برابر طرفداران مرجعیت عواطف و "شیوه زیستن" است. در یک طرف کسانی را داریم که دانش علمی را به عنوان پاسخ غایی و نهایی سؤالات بنیادین به شدت می ستایند. و کسانی هستند که دنیای درونی شخصی و ذهنی را به عنوان منبع پاسخ ستایش می کنند. اگر چه ممکن نیست مربیان با هر دو طرف بحث موافق باشند، ولی حتما از این تضاد یا به اصطلاح بحران فرهنگی» تأثیر می پذیرند. تحت تأثیر این تضاد، چه بسا جوانان از تلاش برای تمیز بین آرای متضاد ناامید شوند و دستهای خود را به علامت تسلیم روی سر بگیرند.
آنها ممکن است تلاش خود را در مسیر «همراهی با جریان» قرار دهند و افکار همسالان خود را بپذیرند سرخوردگی از چنین تضادهای فرهنگی غالبأ موجب ضدیت با روشن رایی می گردد. اما آنچه یک مربی باید انجام دهد، این است که جوانان را برای مفهوم سازی و گسترش چشم انداز عقلانی از دنیاهایشان قادر سازد. با این حال، درک عقلانی که پدیدارشناسان جستجو کرده اند، درک عقلانی مربوط به تجربه گرایی عقلانی سابق نیست که فقط به برخورد با دنیای بیرون نگاه می کرد، بلکه پدیدارشناسی به عقلانیتی نظر دارد که از آگاهی اولیه سرچشمه گرفته، به سمت دنیای بیرون گسترش یافته، با آن تعامل دارد. به نظر گرین، پدیدارشناسی درونی بودن و درون نگری را مهم نمی داند. دغدغه فکری این مکتب آن است که چگونه فرد از طریق مشاهده قضاوت، اعتقاد، به یاد آوردن و تخیل پردازی جهان بیرون را لمس می کند. آنچه «منبع درونی تجربه» را تشکیل می دهد، باید با جهان بیرون هماهنگ باشد و چیزی را که پدیدارشناسان «تعمدی بودن» می نامند، شامل شود.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص211-208، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}